سلام بر نگاه تو بلند آسمانی ام!
که از حضیض خاکها به اوج می کشانی ام
من ازتبار لحظههای تند سیر زندگی
تو از تبار دیگری، بهار جاودانی ام
سراسر وجود من پُر است از صدای تو
وجود من فدای تو! بیا به میهمانی ام
به ذرّه ذرّه جان من، طلب زبانه می کشد
ولی در این حصارها، اسیر ناتوانی ام
رسیدهام به مرگ خود در این غروب واپسین
بیا به چشم من نشین تمام زندگانی ام
شنیدهام که می رسی، نشستهام به راه تو
سلام بر نگاه تو بلند آسمانی ام ...
تاریخ : پنج شنبه 96/3/18 | 3:35 عصر | نویسنده : فروزان یعقوبی | نظرات ()